سه‌شنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۶ - ۰۹:۵۳
۰ نفر

ماهور نبوی‌نژاد: رمان جدید و پرفروش خالد حسینی با نام «هزار خورشید درخشان» تصویر جدیدی از افغانستان تحت سلطه طالبان ارائه داد.

خالد حسینی - نویسنده افغان- دوباره برگشته است. رمان جدید خالد حسینی هم مثل رمان قبلی‌اش- «بادبادک‌باز»- به ترسیم و توصیف فضای تاریخ معاصر افغانستان اختصاص دارد و باز این رمان هم مثل «بادبادک‌باز»، با استقبال شدید خوانندگان آمریکایی مواجه شده و طی 2هفته پیش، رتبه اول پرفروش‌های بازار کتاب آمریکا را مال خود کرده.

موفقیت خالد حسینی- که به هر حال نویسنده‌ای متعلق به حوزه فرهنگی ایران است (او  هنوز در خانه‌اش به زبان فارسی حرف می‌زند)- البته برای ما اتفاق خوشایندی است اما این هم هست که انتشار کتاب‌های او این حسرت را به همراه دارد که چرا ما نویسنده‌ای نداریم که با فضای تاریخ معاصرمان داستان بنویسد و هنوز که هنوز است درباره اتفاق مهمی مثل کشف حجاب، جز یک رمان («من او»، رضا امیرخانی) چیزی نداریم؛ در حالی که خالد حسینی در عرض همین 4 سال اخیر، دومین اثرش را هم- که در آن فضای حکومت طالبان را ترسیم کرده- روانه بازار کرده و اتفاقا موفق هم بوده است.

خالد حسینی- نویسنده افغان - با اولین رمانش به نام «بادبادک باز» خوش درخشید. این رمان- که در سال 2003 منتشر شد- 2 سال تمام در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز جای داشت، به 42 زبان ترجمه شد و جوان افغانی دور از وطن را در شهرتی کم‌نظیر غرق کرد.

حالا پس از 4 سال، دومین رمان خالد حسینی وارد بازار کتاب شده و سریع‌تر از رمان قبلی‌اش به جایگاه پرفروش‌ترین کتاب در فهرست هفتگی نیویورک تایمز دست یافته است.

زنان راشد
کـتاب «هـزار خـورشـیـد درخـشـان» (thousand splendid suns) داستان 2 زن افغان به نام‌های مریم و لیلا است که شرایط تلخ اجتماعی و خانوادگی آنها موجب همدلی و همراهی این دو- یکی جوان و یکی میانسال- برای بهبود زندگی‌شان می‌شود.

«هزار خورشید درخشان»، یک داستان مهیج درباره حوادث 30 سال اخیر افغانستان، از تجاوز شوروی تا روی کارآمدن دولت طالبان و تلاش برای بازسازی دوباره افغانستان بعد از طالبان است. در این رمان، حوادث خشونت‌بار افغانستان با امید، ترس و وحشتی که در مردم این سرزمین ایجاد می‌کرده، تصویر شده است.

2 شخصیت اصلی این داستان، برای حفظ زندگی افراد خانواده‌شان در مقابل آشوب‌های اجتماعی و آوردن شادی به فضای خانه تلاش می‌کنند اما چشم‌پوشی از اتفاقات تلخ بیرون خانه ناممکن است.

مریم دختر یک تاجر پولدار افغانی است که در 15 سالگی به اجبار زن یک مرد 40 ساله می‌شود. همسر او مردی بسیار خشن است و 10 سال بعد از ازدواج با مریم، دختر 15 ساله‌ای به نام لیلا را به عقد خود درمی‌آورد.

لیلا دختر باهوشی است که بعد از مرگ پدرش و ویرانی خانه‌شان در جنگ، توسط مریم و همسرش- راشد- نجات داده می‌شود و راشد او را به عقد خود در می‌آورد.

لیلا و مریم در مقابل راشد- همسرشان- با هم متحد می‌شوند. برخلاف مریم که فقط برای زندگی در خانه و اطاعت از شوهر تربیت شده، پدر لیلا در زمان حیاتش از چیزهای دیگری هم با او حرف زده است.

در جایی از داستان پدر لیلا به او می‌گوید: «تو دختر بسیار باهوشی هستی که هر کاری بخواهی می‌توانی انجام بدهی». در حالی که مریم وقتی که از ظلم همسرش برای مادرش درددل می‌کند، مادرش می‌گوید: «زنانی مانند ما فقط باید تحمل کنند. ما چاره‌ای نداریم».

مریم به چشم رقیب به لیلا نگاه می‌کند و قادر به پذیرش او در خانه‌اش نیست اما وقتی لیلا مانع کتک خوردن مریم از دست راشد می‌شود و جلوی او می‌ایستد، دوستی میان آنها شکل می گیرد و با هدایت و هوشمندی لیلا تلاش‌های آنها آغاز می‌شود؛ تلاش‌هایی که بهای گزافی برای آن می‌دهند و مریم مدتی اسیر زندان می‌شود. در گوشه‌هایی از داستان، جنس رابطه آنها به صمیمیت و نزدیکی مادر و دختر شبیه می‌شود.

محور این داستان، وابستگی زنان افغانستان به پدر، همسر و بیشتر از همه پسرانی است که به دنیا می‌آورند. هزار خورشید درخشان، 4 فصل دارد که 3 فصل اول آن به زمان گذشته مربوط می‌شود و در فصل آخر، نویسنده زبان خود را به حال تغییر می‌دهد که به نظر منتقدان در تاثیرگذاری فضای رمان مفید بوده است.

نام رمان جدید و موفق خالد حسینی برگرفته از شعری از صائب تبریزی است. صائب تبریزی در افغانستان و پاکستان شاعری شناخته‌شده و محبوب است. او در سفری که به کابل داشته، قصیده‌ای در مدح این شهر گفته که با این بیت شروع می‌شود: «خوشا عشرت‌سرای کابل و دامان کُهسارش/ که ناخن بر دل گل می‌زند مژگان هر خارش».

او در همین قصیده، کابل را شهری با عبارت «هزاران شمس رخشنده» توصیف می‌کند. ترجمه انگلیسی این عبارت، دوبار در طول کتاب ذکر می‌شود؛  یک بار زمانی که خانواده لیلا در حال ترک کابل هستند و بار دیگر وقتی که لیلا تصمیم می‌گیرد از پاکستان به افغانستان برگردد.

اما در آخرین خط‌های رمان است که معلوم می‌شود منظور نویسنده از انتخاب این عنوان برای کتاب و استفاده از این عبارت چیست.

کمتر از یک گربه خانگی
منتقدان نیویورک تایمز با انتشار رمان هزار خورشید درخشان، یادداشت کاملی بر این اثر با عنوان « سهم یک زن در کابل، کمتر از یک گربه خانگی » نوشتند؛ «محور اصلی داستان بادبادک‌باز، یک پدر و پسر و روابط آنهاست اما خالد در رمان جدیدش به زنان و روابط آنها در جامعه افغانستان پرداخته است.

رمان بادبادک‌باز در فضایی مبهم و گرفته آغاز می‌شود و در بخش دومش به سوی گره‌گشایی سوق پیدا می‌کند، در حالی که رمان هزار خورشید درخشان با برنامه‌ریزی دقیق‌تری شروع می‌شود و به‌تدریج با گشوده‌تر شدن فضای داستان، قدرت احساسی روایت نشان داده می‌شود».

منتقدان نیویورک تایمز رمان اخیر را از بسیاری جهات چون توصیف فضای خشونت‌بار افغانستان، قربانی شدن آدم‌ها برای کمک به اصلاح، کشته شدن حداقل یکی از شخصیت‌ها توسط نیروهای طالبان و برخی فضاهای سطحی مانند رمان قبلی می‌دانند.

به نظر این منتقدان، حسینی از تکنیک‌‌‌های قدیمی و تجربه شده‌ای در پرداخت داستان‌هایش استفاده می‌کند. شخصیت‌های سیاه و سفید، صحنه‌های ملودرام و کنش‌های عصبی از این تکنیک‌هاست.

نگاه کارشناسان «ویکلی پابلیشر» به این رمان تشویقی‌تر است. از نظر آنها حسینی در رمان هزار خورشید درخشان، تصویر دقیق و مؤثری از مردسالاری افغانستان به خواننده نشان می‌دهد و در مجموع، این اثر او رمان قدرتمندی به شمار می‌آید.

مجله «کتابخانه» نیز نگاه تشویق‌آمیزی به این رمان دارد و آن را در گروه بهترین پیشنهادهای خود برای خوانندگانش قرار داده است. مجله کتابخانه، زبان ساده و خالص را نیز از ویژگی‌های این اثر دانسته است.

تکاپوی مترجمان بادبادک‌باز
اولین رمان خالد حسینی- بادبادک‌باز- با 2 ترجمه در بازار کتاب ایران عرضه و با استقبال روبه‌روشد؛ ترجمه مهدی غبرایی و ترجمه مشترک زیبا گنجی و پریسا سلیمان‌زاده . این روزها هر سه این مترجمان درگیر ترجمه رمان اخیر هستند.

ترجمه مهدی غبرایی توسط انتشارات ثالث و ترجمه زیبا گنجی و پریسا سلیمان‌زاده به همت انتشارات مروارید منتشر خواهد شد. انتشارات مروارید کتاب را در حال حروفچینی دارد و تا کمتر از یک ماه دیگر آن را روانه بازار می‌کند اما مهدی غبرایی تازه در اواسط کار ترجمه است.

رمان بادبادک‌باز به 42 زبان در دنیا ترجمه شد و باید دید که هزار خورشید درخشان با پشتوانه بادبادک‌باز چه آماری را ثبت می‌کند.

دنیایی پر از رئیس‌جمهور
خانم‌ها زیبا گنجی و پریسا سلیمان‌زاده لطف کردند و بخشی از ترجمة خودشان از رمان «هزار خورشید درخشان» را که به‌زودی توسط انتشارات مروارید منتشر می‌شود، در اختیار «همشهری‌جوان» قرار دادند:

جلیل با خودش بریده‌های روزنامه «اتفاقیه اسلام» را از هرات به همراه می‌آورد و از میان آنها برایش مطالبی می‌خواند. او رشته ارتباطی مریم بود، برایش مدرکی بود که دنیای بزرگی در آن سوی کلبه، آن سوی گلدامان و نیز آن سوی هرات وجود دارد؛ دنیایی پر از رئیس‌جمهورها با نام‌های عجیب و غریب و قطارها و موزه‌ها و فوتبال‌ها و موشک‌هایی که دور زمین می‌چرخند و روی کره ماه فرود می‌آیند. هر سه‌شنبه، جلیل تکه‌ای از آن دنیا را با خودش به کلبه می‌آورد.

موقع رفتن جلیل، مریم همیشه توی درگاه کلبه می‌ایستاد و عبور او را از شیشه تماشا می‌کرد و از فشار هفته‌ای که مانند یک دیوار عظیم و استوار بین او و پدرش حائل بود، می‌کاست.

مریم همیشه در حالی که رفتن او را نظاره‌گر بود، نفس را در سینه حبس می‌کرد و ثانیه‌ها را می‌شمرد. خیال می‌کرد به ازای هر ثانیه‌ای که نفس نکشد، خداوند یک روز دیگر با جلیل را ارزانی‌اش می‌‌کند.

آنها به بادبادک‌ها شلیک می‌کردند
بادبادک‌باز اولین اثری بود که زشتی‌ها و زیبایی‌های جامعه افغانستان را در خلال بازگویی رابطه 2 پسربچه و یک پدر و پسر توصیف کرد. بادبادک باز  از دهه 1970 و سال‌های پایانی سلطنت آخرین پادشاه افغان آغار می‌شود.

امیر، پسر 12 ساله یک تاجر ثروتمند و موفق در کابل است که بی‌تفاوت از آشوب‌های بیرون از خانه، با حسن- پسر خدمتکارشان و بهترین دوستش- به بازی و تفریح دائمی مشغول است.

دوستی میان امیر و حسن به دلایل تفاوت پایگاه اجتماعی و مذهبی آنها تلخ و آزاردهنده است . هر دو پسر بچه مسلمان هستند اما امیر سنی و حسن شیعه است. امیر و حسن هر دو عاشق بادبادک بازی هستند، اما نه به شیوه مرسوم بلکه به روش رایج در افغانستان که در آن رقابت‌کنندگان در مسابقه بادبادک‌بازی باید با بادبادک خود که مجهز به خرده‌های شیشه است، بادبادک رقیب را خراب و از صحنه آسمان خارج کنند.

 امیر آرزو دارد روزی، رقابت سالانه بادبادک بازی افغانستان را ببرد تا احترام و علاقه پدرش را به خودش جلب کند و به دلیل اینکه حسن بادبادک‌باز بسیار خوبی است، از او خشم و کینه به دل می‌گیرد.

سال‌ها بعد که با پدرش مجبور به فرار از افغانستان است، نامردی‌ای که نسبت به حسن روا داشته او را آزار می‌دهد. نقطه پایانی فرار امیر و پدرش به آمریکاست؛ جایی که پدرش معتقد است باید سوگواری خاطرات گذشته را بکنند.

 خالد حسینی عاشق زبان فارسی است

خالد حسینی هر چند یک نویسنده افغانی محسوب می‌شود ولی سال های جنگ و بحران در افغانستان را دور از این کشور زندگی کرده و شاهد همیشگی این حوادث تلخ نبوده است.

او 42 سال قبل در کابل متولد شد. پدرش دیپلمات وزارت امور خارجه بود و مادرش در یک دبیرستان، تاریخ و زبان فارسی درس می‌داد. وقتی خالد 11 ساله بود به خاطر ماموریت پدرش به پاریس رفتند و 4 سال بعد هنگامی که آماده بازگشت بودند، این کشور مورد تعرض ارتش شوروی قرارگرفت.

خالد و خانواده‌اش  سال 1980 به شهر سن خوزه در ایالت کالیفرنیا مهاجرت کردند. خالد در همان ایالت لیسانس زیست شناسی گرفت و در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. او  عاشق شعرهای حافظ است.

  •  در بادبادک باز وضعیت افغانستان را به میلیون‌ها خواننده نشان دادید. در رمان هزار خورشید درخشان هم 3 دهه از تاریخ افغانستان را روایت کردید. چرا همیشه تاریخ معاصرافغانستان را انتخاب می‌کنید ؟

برای من به عنوان نویسنده هیچ چیز مهم‌تر از داستان نیست. در  این رمان مجذوب شرایط اجتماعی و خانوادگی این 2زن و تلاش آنها برای نجات از این شرایط شدم و در طول نگارش داستان فهمیدم برای ترسیم موقعیت این 2 زن، چاره‌ای جز بیان وضعیت افغانستان از سال 1970 تا بعد از 11سپتامبر ندارم.

  •  هزار خورشید درخشان چه تفاوت‌هایی با رمان قبلی‌ات دارد؟

فکر می‌کنم رمان هزار خورشید درخشان عجیب‌تر  از رمان اولم است. داستان پیچیده‌تری دارد، 45 سال از تاریخ افغانستان را در برمی‌گیرد، شخصیت‌های بیشتری دارد و شرایط سیاسی افغانستان را با جزئیات بیشتری روایت می‌کند.

 پیش از شروع به نوشتن، تو یک پزشک بودی. پزشکی با نویسندگی چه فرقی دارد؟

من از طبابت لذت می‌بردم و همیشه افتخار می‌کردم که مریض‌هایم در درمانشان به من اعتماد می‌کردند اما نویسندگی از کودکی آرزوی من بوده و در واقع رویایی است که تحقق پیدا کرده. من هیچ شباهتی بین این دو حرفه نمی‌بینم جز اینکه هر دو کمک می‌کنند تا بینش عمیقی نسبت به ذات بشر داشته باشم. پزشکان و نویسندگان هر دو باید انگیزه‌های افراد را در پشت حرف‌ها و رفتارهایشان درک کنند.

  •  نسبت به بهبود شرایط کنونی افغانستان خوشبین هستی؟

من اصولا آدم خوشبینی هستم، درباره وضعیت افغانستان هم همین‌طور. اما این کشور سال‌های سختی را پیش رو دارد.

کد خبر 25674

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز